شبکه معالم ـ سرپرست گروه ادب و هنر مرکز آموزشی شیخ بهایی در دهمین شماره دوماهنامه گفتمان الگو به تبیین موضوع «امید و رسالت جامعه شناسی» پرداخته است.
به گزارش شبکه معالم، دهمین شماره دوماهنامه گفتمان الگو یادداشتی از محمدجواد استادی، سرپرست گروه ادب و هنر اسلامی مرکز آموزشی شیخ بهایی اداره کل آموزش دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی را با موضوع «امید و رسالت جامعهشناسی» منتشر کرده است.
متن این یادداشت در ذیل آمده است:
گر نبودی میل و امید ثمر
کی نشاندی باغبان بیخ شجر
مولوی
سیالیت ذهن انسان در کنار تحولات، پویایی و حرکت جهان همواره عامل تحول در نگرهها و نقطهنظرات بوده است. تمایل به نوعی دگر اندیشیدن نسبت به آنچه پیشینیان برداشت کردهاند و البته آنچه دیگران معاصر برداشت میکنند، تنوع و تکثری را در نظریهها و دیدگاهها بهوجود آورده است. بدیهی است چنانچه این تنوع نظری در قالب گفتوگو و تضارب قرار گیرد، زمینه ارتقا و تعالی نظریه را فراهم آورده و نوعی بازتولید و قدرتبخشی به نظرات و دیدگاهها را رقم خواهد زد. بنابراین چنانچه بتوان این دامنه گسترده افکار و اندیشهها را در مسیر درست هدایت کرد و در قالبی عقلانی به رویارویی با هم فراخواند، نتایج مثبتی حاصل خواهد شد. البته برعکس این روند نیز امکانپذیر است، بدین معنی که چنانچه این نظرات نتوانند به تعامل منطقی با یکدیگر بپردازند موجی از هرج و مرجی فکری و به تبع آن اجتماعی به بار خواهد آورد. با وجود تمام این تنوعطلبیهای فکری نسبت به اصل بسیاری از مسائل اشتراکات فراوانی وجود دارد و تنها در نوع منظری که نسبت به این مسائل مشترک وجود دارد، اختلاف نظر هست.
مروری بر تاریخ تحول زندگی بشری در اعصار مختلف بهخوبی نشاندهنده این است که مسیر حرکت انسان بهطور کلی (چه فردی و چه جمعی) مسیری توسعهمحور و بر مبنای نیاز به توسعه بوده است. این نگاه توسعهخواه اگرچه در ابتدا محسوس و خودآگاه نبود اما با گذشت زمان و پیچیدهتر شدن انسان، روابط و محیط زندگی، محور اندیشه بشر گشته و به خودآگاه او وارد شد. بهتدریج ویژگیهای اختصاصی جوامع مختلف بر نحوه نگرش آنها نسبت به توسعه مؤثر واقع شد و نگاههای متنوعی نسبت به توسعه حاصل آمد. این خودآگاهی که بدان اشاره شد، زمینهساز نگاه برنامهریزانه برای مفهومی به نام توسعه گشت.
از اواخر دهه 70 میلادی، دانشمندان حوزه مطالعات اجتماعی و فرهنگی تلاشهایی جدی را با نیت بازشناسی مفهوم توسعه انجام دادند. مرور تجربیات عملی و نظری تاریخ تفکر، توجه به عنصری به نام فرهنگ به معنای گسترده آن را الزامی نمود.
آنگونه که «سر ادوراد بارت» تعریف میکند، فرهنگ مجموعهای متنوع از دانشها، باورها، هنر، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم و دیگر قابلیتها و عادتهایی است که انسان بهعنوان عضو جامعه آنها را فرامیگیرد. در واقع نظام مشترک باورها، ارزشها و رسوم هر جامعه که افراد برای تطبیق خود با جهانشان بهکار میبرند، فرهنگ نامیده میشود. عنصر فرهنگ آنچنان مهم و پایهای است که بر درک جوامع مختلف از توسعه و تعریف فرآیندهای تحقق آن مؤثر بوده و میباشد. توسعه و نوع آن حاصل نگاه خاص به رابطه انسان و هستی است، در نتیجه دستیابی به توسعه بدون وجود نگرش خاص و برنامهریزیشده فرهنگی ممکن نیست و فرهنگ مجموعهای مؤثر بر فرآیند توسعه خواهد بود که عدم توجه به آن منجر به توسعهای عقیم و حتی آسیبزا خواهد شد. جهان و تجربه جهانی هماکنون در صدد آن است تا برای تحقق این آرمان مشترک بشری یعنی توسعهیافتگی ـ هر چند مبتنی بر دریچههای ذهنی اختصاصی هر جامعه ـ از عنصر فرهنگ نهایت استفاده را داشته باشد. نتیجه این تلاش شکلگیری مفهومی به نام «فرهنگ توسعه» است.
بدیهی است با توجه به تفاوتهای عمیق و مبنایی در جوامع و تمدنهای مختلف، فرهنگ توسعه بسیار متفاوت و متنوع خواهد بود. نظام اسلامی به دلیل غنای ویژه در مبانی و آموزههای خویش و درک درست و دقیق از انسان و زندگی او نگاهی متفاوت به توسعه دارد و آن را در بستر گستردهتری به نام پیشرفت تعریف میکند. در این میان ظرفیتهای فرهنگی ویژه نگره اسلامی مسیر ویژهتری را برای نیل به این هدف متعالی یا همان پیشرفت ترسیم مینماید. بهعبارت دیگر فرهنگ توسعه با بهرهگیری از مؤلفههای ویژه اسلامی تلاش میکند تا با گذر از برداشتهای صرفاً مادی و زمینی از توسعه زمینه تعالی انسان را که عالیترین سطح توسعه خواهد بود، فراهم آورد. در این میان، یکی از مهمترین ویژگیها و کلیدواژههای بنیادین فرهنگ توسعه «امید» خواهد بود.
حقیقت آن است که مسأله امید را که نیروی محرکه حرکت انسان در مسیر توسعه است، میتوان عنصری مشترک و ثابت در فرهنگ توسعه بهطور کلی دانست. البته تفاوت مؤلفههای فرهنگی در اهمیت یافتن مسأله امید و البته تقویت روشهای دستیابی به این امید مؤثر خواهد بود. در این میان روشها و مبانی که اسلام برای تحقق امید مورد تأکید قرار میدهد، ویژه خواهد بود.
امید را میتوان نگرشی خوشبینانه در ذهن انسانی در نظر گرفت که پایه آن انتظار مثبت از نتایج مثبت وقایع زندگی فردی یا اجتماعی فرد تعریف میشود. امید تلاش میکند تا با ایجاد باور مثبت و تقویت احساسات مثبت در فرد نگرههایی چون «من میتوانم و من فکر میکنم که میتوانم» را به شکلی درونی و قوی بهوجود میآورد. دکتر باربارا فردریکسون بهعنوان یک روانشناس استدلال میکند که امید در نقد بحرانها بهوجود میآید و خلاقیت را در فرد گسترش میدهد. این خلاقیت عاملی مهم در ایجاد ایدههای جدید خواهد بود، البته به شرط هدایت و برنامهریزی دقیق در منظومه کلی توسعه هر جامعه. «سی.آر اسنایدر» نیز امید را مرتبط با وجود یک هدف میداند که به عنوان جزئی از برنامه لازم برای رسیدن به هدف قرار میگیرد و آن را تسهیل میکند. البته او میان امید و اراده ذهنی فرد نیز ارتباط منطقی قائل است و معتقد است که امید تنها در کنار درک واقعبینانه از هدف معنی مییابد. بدین معنی که اگر سایر بخشهای برنامه تحقق هدف در جای خویش قرار نگرفته باشد، امید معنایی نخواهد داشت. همچنین او میان امید و خوشبینی که ممکن است صرفاً جنبههای کاذبی داشته باشد، تفاوت میگذارد. فعالیتهای اسنایدر منجر به شکلگیری نظریهای به نام «نظریه امید» گردید که از سه جزء اصلی برخوردار است. جزء نخست هدف است، بدین معنی که لازم است مسیر زندگی اجتماعی کاملاً هدفمند و در جهت نیل به مقصد مشخصی تنظیم گردد. جزء دوم مسیر درست است. این بدان معنی است که لازم است روشهای متنوع و متعددی را برای رسیدن به هدف در نظر گرفت. وجود راهها و مسیرهای مختلف که ما را به سوی هدف هدایت میکنند، عاملی برای ایجاد امید خواهد بود. سومین جزء نظریه امید اسنایدر بحث عامل بودن است، بدین معنی که حس و انگیزه لازم برای فرد را برای حرکت به سوی هدف فراهم میآورد.
همچنین منابع غنی دینی و اسلامی نیز تأکید فراوانی بر مسأله امید داشتهاند. این تأکید که بارها در منابع مختلف تکرار شده است، نشان میدهد و اثبات میکند که اسلام به عنوان مبنای اصلی پیشرفت به معنای عمیق و اصیل آن، امید را عاملی مهم در این فرآیند میداند. بهصراحت در آیه 87 سوره یوسف قرآن کریم میخوانیم که: «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ» بدین معنی که «از رحمت خدا ناامید نشوید، زیرا جز کافران کسی از رحمت خدا ناامید نیست».
خداوند متعال تا بدانجا از اهمیت امید سخن میگوید که ناامیدی را تا حد کفر تعبیر میفرماید. همچنین پیامبر مکرم اسلام در روایتی میفرمایند: « الْأَمَلُ رَحْمَهٌ لِأُمَّتِی وَلَوْ لَاالْأَمَلُ مَا رَضَعَتْ وَالِدَهٌ وَلَدَهَا وَلَا غَرَسَ غَارِسٌ شَجَراً». بدین معنی که «امید و آرزو، رحمت برای امت من است و اگر امید و آرزو نبود، هیچ مادری فرزندش را شیر نمیداد و هیچ باغبانی نهالی نمیکاشت».
پس بهطور کلی میتوان گفت که در فرهنگ زمینهساز توسعه، امید یکی از کلیدواژههای اصلی است و در این میان در فرهنگ پیشرفتساز اسلامی از اهمیتی دوچندان برخوردار است. میتوان نتیجه گرفت که هر جامعه و تمدنی که تلاش میکند به سوی توسعه حرکت کند، هر عاملی که موجب ضعف امید و امیدواری گردد، عاملی ضدتوسعه و مضموم محسوب خواهد گشت.
برخی حوزههای حتی علمی در شرایط امروز تبدیل به عواملی شدهاند که به جای تقویت و گسترش دامنه امید در جامعه نقشی معکوس ایفا کرده و فضایی از سیاهی، یأس و ناامیدی را میپراکنند. از جمله این حوزهها که بهنوعی میتوان مدعی شد تا حدودی چنین کارکردی یافته است، فعالیت حوزههای مشخصی از جامعهشناسی است. جامعهشناسی در ایران آنچنان که باید و شاید نقش بنیادین خویش را ایفا نمیکند و اصالت خویش را از دست داده است. اساساً جامعهشناسی دانشی است که تلاش میکند به کیستی انسان اجتماعی بپردازد و در سطحی عمیق این کیستی را با طرح پرسشهایی بنیادین مورد کنکاش قرار دهد. باید دید این کارکرد در وضعیت امروز ایران چه شرایطی یافته است و چهقدر رسالت خویش را به انجام میرساند. به نظر نگارنده آنچه امروز در حوزه جامعهشناسی رخ داده است، تلاش در جهت توصیف و تشریح وضعیت موجود است. در واقع جامعهشناسی ایرانی به جای طرح پرسشهای اساسی تلاش میکند عملکرد و فعالیت انسان اجتماعی ایرانی معاصر را توصیف نماید. این نگاه اگرچه فینفسه بد و نامناسب نیست اما چهرهای عقیم از جامعهشناسی ایرانی را تصویر میکند. با استقرار چنین وضعیتی در این حوزه دانشی، جامعهشناسان بیشتر متوجه مفهومی به نام آسیبهای اجتماعی میگردند.
نگاه آسیبشناسانه در حوزه جامعهشناسی چندان جدید به حساب نمیآید. جامعهشناسان با در نظر گرفتن جامعه بهعنوان یک پیکره زیستی تلاش کردند موانعی را که در حیات و مکانیسم عمل این پیکره اختلال ایجاد مینماید، شناسایی نموده و تا حد امکان راهکارهایی را برای برطرف کردن این موانع و درمان جامعه بیابند. پس آسیبشناسی بهدنبال شناسایی آسیبهای پیش روی پیکره اجتماعی است اما نکته اینجا است که این نگاه چه میزان از حوزه جامعهشناسی را در برمیگیرد؟ چهقدر اهمیت دارد؟ مراجع دریافت این تشخیصهای آسیبشناسانه چه نهادهایی هستند؟ روشهای جدید و جایگزین این حوزه در فضای معاصر چه مقولاتی هستند؟ چقدر از جامعهشناسی روز دنیا به آسیبشناسی میپردازد؟
به نظر میرسد جامعهشناسی امروز ایران بیشتر معطوف به نگاههای آسیبشناسانه شده است. نگاههایی که با پیوند با تحرکات و نگرههای غلیظ و غیرمنطقی سیاسی به عرصههای عمومی راه یافتهاند. بدیهی است که شناخت، آشنایی و قرائت آسیب نیاز به سواد و آگاهی لازم برای این کار دارد اما زمانی که تشخیصهای احتمالاً علمی آسیبشناسانه حوزه اجتماعی به سطح گفتمان عمومی وارد میشود، تأثیراتی مخرب بر بدنه عمومی جامعه خواهد گذاشت. سطوح عمومی مردم به دلیل عدمآشنایی با این حوزه ناخودآگاه امید خویش را بهعنوان یک کلیدواژه اساسی از دست میدهند و تصاویری سیاه و غیرواقعی که هیچ کمکی نیز نخواهد نمود، در ذهن آنها شکل خواهد گرفت. نکته دیگر این است که این تصاویر سیاه بهطور متوالی در اذهان دیگر بخشهای جامعه بازتولید و تغلیظ خواهد شد و آسیبهای بیشتری را به بار خواهد آورد. بهطور مشخص بیاعتقادی به هدف، سست فرضکردن روشها و مسیرهای تحقق هدف و کور کردن انگیزه لازم برای رسیدن به هدف آسیبهای اصلی این مسأله به حساب میآید.
لذا بهطور کلی باید گفت لازم است با اصلاح نگرش جامعهنشاسی معاصر ایران فرآیندهایی را که منجر به ناامیدی میگردد، اصلاح نماییم. در اینجا اتفاقاً جامعهشناسی خصوصاً حوزههای روشی نوینتر آن میتواند به گسترش امید در جامعه کمک نماید. البته بدیهی است که فضاهای آسیبشناسی اجتماعی همچنان بهعنوان یک ابزار کمکی برای مدیران و سیاستگذاران ارشد جامعه بسیار مؤثر و قابل استفاده خواهد بود.
سخن آخر اینکه لازم است حوزههای دانشی ما نیز ضمن جاریسازی تعهد واقعی در حوزه کاری خویش و پرهیز از بازیها و فریبهای سیاسی از هرگونه افراط و تفریط دوری کنند.